زن ، مرد ، استاد نقاش

نیازمندی های ایران| تولیدی و عمده فروشی کفش و کتونی زنانه و مردانه در تهران و اسلامشهر

زن ، مرد ، استاد نقاش

۱۶۶ بازديد

ترک های ریز و درشت سقف از یک طرف و رنگ پریدگی ، دیوارهای خانه از طرف دیگر، بالاخره زن را راضی کرد که در برابر اصرارهای همسرش درباره نقاشی و بنایی خانه ، کوتاه بیاید .

زن ها همیشه از درهم ریختگی و آشفتگی خانه و به هم خوردن نظم زندگی فرار می کنند . برای همین است که اغلب از نقاشی و بنایی بیزارند . گاهی ترجیح می دهند کلا" اسباب کشی کنند و از یک خانه به خانه دیگر بروند و رنج بستن و باز کردن اثاث منزل را به جان بخرند اما بنایی و نقاشی نداشته باشند . اما چاره نیست . گاهی باید به چیزهایی تن داد که ازشان فراری هستی .

هوا نم نمک سرد شده بود . مدرسه ها باز شده بودند و بچه ها راهی مدرسه می شدند و این خود دلیل روی دلیل بود که زن را از این بنایی بی موقع می ترساند .

استاد نقاش ، پیرمرد باصفا و مهربانی بود و البته بسیار خوش صحبت . زیر لب مدام ذکر می گفت و به چابکی که از سن و محاسن سفیدش بعید بود از پله های نردبان چوبی اش بالا و پایین می کرد . از اهالی جبهه و جنگ بود و سرد و گرم چشیده . سواد چندانی نداشت این را از امضای کج و معوجش می شد فهمید . اما حرف که می زد ؛ می شد از لابه لای کلماتش خیلی چیزها شکار کرد .

بوی رنگ تمام خانه را برداشته بود . پیرمرد نقاش ، با وسواس رنگ یاسی اتاق خواب را ساخت و صدا زد : حاج خانوم تشریف بیارید ببینید این همون چیزی هست که می خواستید . زن چادرش را سرکشید و ترکیب رنگ را پسندید. نوبت به اتاق بعدی رسیده بود . پیرمرد دوباره دست به قلم شده بود و رنگ صورتی کم رنگ را ساخت . باز صدایش در خانه پیچید که ... حاج خانوم تشریف بیاورید ببینید این رنگ خوبه ؟

مرد خانه ، لبخندی زد . رو به استاد نقاش پرسید : استاد معلومه که نظر خانمها براتون خیلی مهمه ؟ شما که از خانمت  نمی ترسی ؟

استاد نقاش کمر راست کرد . قلم موی آغشته به رنگ صورتی را در سطل رنگ فرو برد . چند قدم جلو آمد . به مرد جوان خیره شد . عرق های درشت پیشانی اش را پاک کرد و نرم و آهسته پاسخ داد :

وقتی زنی داری که بجای جلوه گری توی کوچه و خیابان ، با حیا و عفیف ، بالای سر زندگی اش نشسته و شوهر و بچه هایش را اداره می کند ، باید خانه را جوری درست کنی که او می خواهد. جوری رنگ کنی که او می خواهد . جوری بچینی که او می خواهد . این خانه همه عشق یک زن است. خانه قلمرو یک زن است . خانه را همان طوری درست کن که او می خواهد . توی خانه همان طوری باش که او می خواهد تا او هم بیرون از خانه آن طوری باشد که هم خدا خوشش بیاید هم تو.

زن به چهارچوب در اتاق رسیده بود . رنگ صورتی باب میلش بود . همانی که می خواست . استاد نقاش ، قلم مو را در رنگ صورتی فرو کرد . دیوار اتاق صورتی شده بود.

زن ، مرد ، استاد نقاش
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.